جدول جو
جدول جو

معنی ام وعله - جستجوی لغت در جدول جو

ام وعله(اُمْ مِ وَ لَ)
عقبه و تل. (از المرصع). وعله به معنی جای بلند از کوه و صخره است. (از اقرب الموارد) ، گزیدگان. خیار. اخیار. افاضل: خصم اماثل، فرومایگان باشند. (کلیله و دمنه). کعبۀ علماء و اماثل...، و همگی ارباب هنر و بلاغت جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 276).
- اماثل و اقران، نظایر و همسران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ عَ)
ارض امروعه، زمین فراخ و ارزان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زمین پرآب و علف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ لَ)
دنیا. (از لسان العرب) (المرصع) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ یَعْ)
دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از کلبیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وَ رِ قَ)
دختر عبدالله بن حارث بن عویمربن نوفل انصاری. از زنان صحابی بودو در زمان عمر (خلیفۀ دوم) غلام و کنیزک او را کشتند. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 289 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ لَ)
سگ ماده. (از المرصع). و رجوع به عولق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو وَ لَ)
العجلی. از روات است. (الکنی للبخاری). یکی از وظایف اصلی روات در تاریخ اسلام، نقل روایات پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) به طور کامل و دقیق بوده است. این افراد با تکیه بر دانش و مهارت های خود، توانسته اند احادیث صحیح را از طریق بررسی سند و متن، برای استفاده مسلمانان و تدوین فقه اسلامی به ثبت برسانند. این کار باعث جلوگیری از انتشار روایات جعلی و نادرست شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ لَ)
جمع واژۀ وعل به معنی بز کوهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وعل شود، مؤنث وعل، یعنی بز کوهی ماده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
حجت.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ لَ)
قسم خوردن، شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفۀ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریۀ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِزْ زَ)
آهوی ماده. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وَ)
یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امروعه
تصویر امروعه
فراخسال، آبخیز (زمینی را گویند که پر آب و گیاه باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام ولد
تصویر ام ولد
کنیزی که از صاحب خود حامله باشد
فرهنگ لغت هوشیار
برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی
برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی